«همسفر سانسکریت»، داستان جوانانی عاشق پیشه اســت که از کابــل، دور و هر یک به گوشــه ای پرتاپ میشــوند. عشــق رامین به زیبا، آشــنایی یما و نیله و ازدواج نیله با عمر و آغاز ســفر به غرب از راه پیشــاور، رفتن یما به مســکو برای تحصیل و عشــق به دختری روس به نام نســتیا و همکاری با شرق شناسی روس و ترجمه از زبان سانسکریت، بارداری نستیا از نامزدش و کشته شــدن نامزدش در افغانستان و فاصله گرفتن یما از او، داســتان عشــق آدمهایی دیگر و سفرشان، همه و همه در این کتاب گنجانده شده است.
در پشــت جلد کتاب چنین آمده است: «همسفر سانسکریت، مجموعه ای است از خاطرات، دیده ها و تصورات نویســنده که در متن داستان بازتاب نموده و با رنگهایی از عشــق، تاریخ و موسیقی نقاشی شده است.
نویســنده از فاجعــه و غــم بــزرگ مهاجــرت که دســت آورد تهاجم همســایه ی شــمالی بــرای مردم افغانســتان بود، یاد میکند. ارمغان ایــن تهاجم، نه تنها مردم زحمتکــش وآزادی خواه افغانســتان، بل شــهروندان و خانواده های جامعه ی شوروی را در غم و اندوه فرو برد. نویســنده در این داستان نشان داده اســت که نزدیکی ملتها بنیانی اســت اســتوار برای صلح، دوستی و عشق.»