شات چشمهایش کتابی اجتماعی است که قصهی آن از دل حوادثی که وطنداران افغانستان در مسیر مهاجرت به چشم خود میببینند رخ میدهد. کتاب روایت زندگی دختر بامیانی به اسم “پری گل” و پسر هراتی به اسم “جاوید” است که با فامیل خود به آلمان مهاجرت میکنند.
پری گل در ایران بزرگ شده، یتیم شده و با مادرش در سیل مهاجرت سال ۱۳۹۴، به سمت آلمان میرود. او پس گذشتن از درههای تاریک ارومیه، دریای طوفانی ترکیه و کمپهای زجرآور به شهر دورتموند آلمان میرسد. پری گل و خانوادهاش در ایستگاه قطار، مورد استقبال گرام مردم آلمان قرار میگیرد، ولی حملهی نیونازیها ترس بر جان پناهندگان میاندازد.
در ادامه این داستان، پری گل و مادرش به شهر کلن آلمان منتقل میشوند، اما در خیابانهای این شهر به خاطر حجاب خود دشنام و کتک میخورد.
شخصیت دیگر این داستان به روایت احمد سهیل احمدی، جاوید است. جاوید نیز در شهر مشهد و اطراف حرم امام رضا(ع)، در کارگاههای بستهبندی زعفران و هل کار میکرده است. او نیز در مسیر به سمت آلمان، مشکلات و بدبختی چون غرق شدت برادرش در دریای ترکیه را به چشم میبیند و عکاسی میکند که یکی از عکسهایش که از پری گل در مرز مقدونیه گرفته است، در جشنواره عکاسی سونی برگزیده میشود.
اولینبار که جاوید پری گل را در مسیر آلمان میبیند، دوباره عشقی نوجوانی به یادش میآید، به طلبکاری میرود و خواستگاری میکند، ولی این مراسم سر اختلافات قومی به هم میریزد.
اختلافات قومی و مذهبی پریگل و جاوید را آزار میدهد تا اینکه در ماه رمضان سال ۱۳۹۵، پری گل و مادرش از آلمان به افغانستان دیپورت میشوند و اتفاقات ناگواری فرا روی آنها قرار دارد: “پری گل در ناامنی کابل و انتحار در بازار عید روزه، مجروح میشود. ماما آنها را پیدا میکند و در راه بامیان، در قریهای در مسیر بهسود، با حملهی داعش کتاب به آخر میرسد”.