رمان سیاسر ما را میبرد به سنتیترین بخشهای جامعه افغانستان و آینهای است از سیمای زن در این گوشه از دنیا، دختری که از جبر پدر و مادر و وجود طالبان که مزار را اشغال کردند مجبور است تمامی روز را در زیر خانه یا زیر زمین منزل سر کند، حق بیرون آمدن را بدون اجازه آنها ندارد.
محمدی رمانش را از زبان یک زن مینویسد و حالات و جزئیات بسیار ظریف زن بودن را با مهارت تمام به نمایش میگذارد با اینکه وی نویسندگی را در ایران فرا گرفته و علی القاعده باید بسیار به اصطلاح، تمیزنویس باشد ولی اصلا این طور نیست و بیپروا از خصوصیترین لحظات یک زن میگوید.
نویسنده به خوبی از احساسات یک زن جوان مینویسد و از حرفهایی که در درونش جریان دارد و نمیتواند آنها را به زبان آورد.
«در تاریکی قیدک مویت را پهلوی چدرت میگذاری موهایت را با دست هایت میگیری و بازمیکنی و می اندازی شان روی شانه هایت موهایت دراز استند. موهایت بیخی دراز شده اند. موهایت به کمرت میرسند. دلت میشود و موهایت را کوتاه کنی. دلت میشود موهایت را بچه گانه قیجی کنی… اما دفعه ی پیش هم که میخواستی موهایت را قیچی کنی بوبویت نمانده بود. قیچی همان طور در دستت مانده بود. بوبو قیچی را از دستت گرفته بود. بوبو گفته بود: موی نمود زن است. باز چی فرقی است بین زن ها و مردها… گفته بود: نمود زن به همین موی ها است. خودت را کولی نساز گفته بود: زن بی موی مثل باغ بی درخت است.»
این رمان در ایران با عنوان «سیاسر» و در افغانستان توسط نشر تاک با عنوان «ناشاد» منتشر شده است.