مجموعه داستان بههم پیوسته «دوازده نت برای سکوت» نوشته کیوان صادقی، تأملی در ناملایمات زندگی قشرهایی از طبقات اغلب پایین دست اجتماع است که معمولا خود نقش چندانی در شکلگیری موقعیتهای بغرنج زندگی خود ندارند.
راوی هر دوازده داستان بههم پیوسته کتاب، «شیر احمد» کارگر جوان و مهاجر افغانستانی است که بهعنوان نگهبان در یک ساختمان درحال ساخت در شهرک غرب تهران مشغول کار است. محل کار و سکونت این کارگر جوان مهاجر در اتاقکی در دل همین ساختمان، محل تلاقی و حضور افراد مختلفی از قشرهای گوناگون است که هریک قصههای جداگانه زندگی خود را دارند و راوی داستان، در ابتدا شاهد بخشهایی از ماجراهای آنهاست و در مواردی که داستان ایجاب کند، گریزی هم به ریشههای ماجراها در محیط های غیر از محدوده محل کار راوی زده میشود تا روایت کاملی از یک ماجرا بیان شود.
نویسنده با تعمد روی مسئله «شاهد ماجرا» بودن راوی تاکید دارد و این شخصیت معمولا اعلام موضع یا قضاوت نمیکند. بهویژه این که بهعنوان یک مهاجر، اتفاقهایی را در کشور میزبان میبیند که بهظاهر قدرت تجزیه و تحلیل کامل وقایع را ندارد و فقط بههمان «مشاهدهگر» بودن و راوی اتفاقها اکتفا میکند. پیش از این، موضوع محوری اغلب داستانهایی که نویسندگان ایرانی و افغانستانی درباره زندگی مهاجران افغانستانی در ایران نوشته و منتشر کردهاند، مسایل و دغدغههای مهاجران افغانستانی در کشور میزبان، ایران بوده، اما در کتاب «دوازده نت برای سکوت»، مسایل و دغدغههای شخصیتهای ایرانی و افغانستانی به شکل ترکیبی مطرح شده است.
در قصه اول، شیر احمد به یک دختر جوان ایرانی رانده شده از خانواده و گرفتار در گرداب آسیبهای اجتماعی در انباری ساختمان در حال ساخت و محل کار خود پناه میدهد. در این قصه در کنار بیان مشکلات کارگران مهاجر افغانستانی، بهوضعیت ناخوشایند جوانان ایرانی آسیب دیده از معضلات اجتماعی هم پرداخته میشود. در این داستان به دردهای مشترک انسانی فارغ از نژاد و ملیت پرداخته میشود که همدردی شخصیتها تاحدودی التیامبخش این دردهاست.
اما در قصه بعدی، به پردههای نامرئی بین همین آدمها هم اشاره میشود که همچنان حجاب محکمی بین آنها ایجاد میکند. در بخشهایی از این قصه، یک خانواده ایرانی در همسایگی محل زندگی راوی و همکاران افغانستانیاش گوشت نذری توزیع میکند، کارگران افغانستانی فکر میکنند سهمی از گوشت نذری همسایه ایرانی به آنها هم میرسد. برای همین خود را برای تهیه غذایی با گوشت نذری آماده میکنند اما در پایان میبینند همسایه ایرانی آنها را نادیده گرفته و حالشان گرفته میشود.
در قصههای بعدی پای افراد بیشتری از شخصیتهای ایرانی هم به ماجراها باز میشود. از جمله، مازیار پسرحاجی (صاحب کار و سازنده ساختمان در حال ساخت) که بهنوعی نماینده فرزندان خانوادههای ثروتمند در ایران است و شناختی از مشکلات و دردهای قشرهای پایین دست جامعه ندارد و فرد بیمسئولیتی است که با پول پدر خوشگذرانی میکند.
در یکی از قصهها هم پدر و پسر کرد ایرانی را داریم که برای رهایی یکی از فرزندان خانواده که اسیر داعش است به مقداری پول نیاز دارد و برای تامین آن، پدر و پسر به تهران آمدهاند. آنها برای مدتی در محل زندگی راوی ساکن میشوند و با یکی از جوانان افغانستانی که طرفدار گروههای تندرو مذهبی است از نظر فکری به مشکل برمیخورند. هرکدام دلایل خاص خود را برای پافشاری در قبول عقایدشان دارند و اینگونه میشود که تضاد فکری در بین گروههای مختلف اجتماعی در قالب قصهای خواندنی بیان میشود.
نقد برخی رفتارها با حیوانات هم در یکی از قصهها مطرح میشود. همچنین موضوع جنگ ایران و عراق و یادآوری یک عشق قدیمی که در سایه جنگ به خاطرهها پیوسته، محور یکی از قصههای کتاب است. دیگر قصههای کتاب هم هر یک به موضوع جداگانهای با محوریت حضور اغلب کوتاه و موقت راوی در کنار قهرمانان افغانستانی و ایرانی قصهها پرداخته است.
زمان روایتها اغلب حال است و موقعی که با ورود یک شخصیت تازه یا یکی از شخصیتهای ثابت، اتفاق تازهای میافتد، راوی با شرح ماجراها، خواننده را وارد قصه میکند و در برخی از قصهها که نیاز به واکاوی گذشته شخصیتها احساس میشود، نویسنده با فاصلهگذاری از متن اولیه، روایتی از گذشته را هم به روایت اولیه اضافه میکند و با گریزی که به گذشته میزند، ابعاد بیشتری از ماجرا را روایت میکند. حس مشترک در اغلب داستانها، اندوه و دردهای پیدا و پنهان است که هریک از شخصیتها متناسب با موقعیت اجتماعی و شرایط زمانی و مکانی خود تجربه کرده و میکنند.
اغلب این افراد نقش چندانی در پیچیدهتر شدن کلاف سردرگم زندگی خود ندارند. بیشتر قربانی شرایط نامساعدی هستند که وقایعی مانند جنگ و تعصبات قومی و اجتماعی و همچنین نابرابریهای اقتصادی، رفاهی و اجتماعی برای آنها رقم زده است. اغلب شخصیتهای داستانی برای برهم زدن این شرایط نامساعد و نامتعادل قدرت چندانی ندارند و اغلب با دست و پا زدن اندکی، به ناچار تسلیم میشوند و در مواردی که پای فرد یا افراد قدرتمندی در میان باشد، بازی را به حریفان قدرتمند واگذار میکنند. به بیان دیگر، معمولا این شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که قواعد بازی را برای شخصیتهای داستانی تعیین میکند و سرنوشت آنها را رقم میزند.