چیزی بگو به آنکه گرفتار جبرهاست
چون آفتاب بیرمق پشت ابرهاست
هر شب به محض مستشدن گریه میکنم
مستی، پلی میان ستمها و صبرهاست
خوبان شهر سهم ضعیفان نمیشوند
خوبان شهر قسمت بازوستبرهاست
هرگز به این جماعت خوشچهره دل نبند
پشت نقاب تک تک این جمع، ببرهاست
پرسیدن از وظیفه و شغلم چه فایده
اینروزها تجارت من سنگِ قبرهاست
من مردهام، نماز جنازه برای چیست
دفنم بکن چنانکه سزاوار گبرهاست