می شكافد سیاهی شب را

می شكافد سیاهی شب را
آخرین لاى لاىِ یک مادر
عشق، پیچیده در کلام َتَرش
آتشی خفته زیِر خاکستر

پشت کلکیِن بسته اى امشب
بزم برخوردِ بال با شیشه‌ است
گوئیا در تلاش آزادی‌ست
سینه سرخی غمین و خونین‌ پر

سينه سرخی که بال‌هایش را
دست تقدیر یک به یک چیده‌ است
زخم چرکین و کهنه‌ى او را
واژه‌ى آسمان زند نشتر

پشت سیلاب اشک و تنهایی
مرگِ نامرد می‌تكاند دست
سهم ما از جهاِن هستی چیست؟
آسمانی تهی و بی اختر؟

با توام در عبور حادثه‌ها
با تو در کوره راهِ حسرت و درد
از هرات، این خیال آتش و دود
تا سکوت تو در شبی دیگر

گرچه امروز غرق پاییزی
با حلول بهارِ روشن عشق
می‌تراود ز دامن پاک‌ات
همچو عطر گلاب و نیلوفر

تا تو از کوچه باغِ احساسات
گل بیاری سبد سبد با مهر
سوژه‌هاى غم غریب تو را
می سرایم غزل غزل، دختر

شناسنامه