نشستهام بر حاشیه ى ارغوانی يك صبرِ ناشکیب
تا شايد در فردايى دور – نزدیک
این نزدیکتر از دور
بغض بدخشان سینه را
از همین جاده های فاصله
برشانه های هندوكش تو بتکانم
آيا هنوز کابل دلتنگی ات را
در مزار سبک میکنی؟
و آیا پیر هراتِ سینه ات هنوز
در مناجات سپیده دمانِ قندهار و باميان
مهمان میکده میشود؟
بگو از کدام خرابات
سراغت را بگیرم؟
تا بتوانم
شانه هایت را به استواری
و دلت را به مهربانی بیابم.