یک آواره شد در جهان بیشتر

یک آواره شد در جهان بیشتر
و دستی به سوی دهان بیشتر

بپر، ای پرستوی بی آشیان!
به این وسعت بیکران بیشتر

که شاید خدا با تو ما را دهد
از این پس، کمی آسمان بیشتر

بسازند خورشید و باران مگر
برای تو رنگین کمان بیشتر

بخند، ای گل سرخ غربت! بخند
به صد رنگی این جهان بیشتر

که شاید به پژواک آن، سوی ما
بخندد زمین و زمان بیشتر

شناسنامه