از دهان تفنگ‌

برای اهل فرنگ‌

 

اگر پسند و اگر ناپسند، می‌گویم‌
نگفته بودم و اینک بلند می‌گویم‌

نگفته بودم و جنگ است بعد از این سخنم‌
و از دهان تفنگ است بعد از این سخنم‌

نگفته بودم و خشکیده‌سالی آمده بود
و ابر، ابر نبود، آسمان کپک زده بود

نگفته بودم و دیدم درخت بود و دعا
درشت‌خویی ایام سخت بود و دعا

نگفته بودم و دیدم که در دعای درخت‌
زبان سرخ درخت‌اند میوه‌های درخت‌

دعا قبول شد آری‌، صدای باران بود
و قطره‌ها که ملخ می‌شدند وقت فرود

نگفته بودم و دیدم که نان دهان را بست‌
غرور پرواز، درهای آسمان را بست‌

نگفته بودم و سیمرغ‌ها شغاد شدند
برادران سر تقسیم حق زیاد شدند

نگفته بودم و جنگ است آنچه می‌گویم‌
برای اهل فرنگ است آنچه می‌گویم‌:

ملخ چکید اگر از آسمان‌، شما کردید
فرو نشست اگر آتشفشان‌، شما کردید

درخت و مزرعه را نیمه‌ جان شما کردید
و دنده‌های مرا نردبان شما کردید

فرشته‌ بودید، آن گونه‌ای که شیطان بود
و مرد، خاصه در آن‌جا که خوردن آسان بود

برادری به زبان بود، ما ندانستیم‌
فقط به خاطر نان بود، ما ندانستیم‌

گمانتان مرود آسمان تهی مانده‌ است‌
و صبح‌ دهکده‌مان از اذان تهی مانده‌ است‌

گمانتان مرود باد بسته خواهد ماند
دهان به لقمۀ افراد بسته خواهد ماند

هنوز بر لب شمشیرها تبسّم هست‌
هنوز حوصلۀ آخرین تهاجم هست‌

هنوز بارقه‌ای از غرور من باقی است‌
هنوز بارقه‌ای از غرور مردم هست‌

هنوز، اگر چه زمستان‌، هنوز دلگرمم‌
که در تنور من و آفتاب‌، هیزم هست‌

شکوه قریه نخواهد شکست‌، می‌دانم‌
که نان‌ گندم اگر نیست‌، بذر گندم هست‌

شکستم و همه گفتند «برنخواهد خاست‌»
شکستم و… نشکستم‌، که خوان هفتم هست‌

کلاه اگر نه‌، سرم با من است‌، می‌دانم‌
و آسمان‌، پدرم‌، با من است‌، می‌دانم‌

به حیله‌جنگی اسفندیار، خسته منم‌
و رستمی که به سیمرغ دل نبسته‌، منم‌

به اختیار نباشد، نفس نمی‌خواهم‌
نکرده فریاد، فریادرس نمی‌خواهم‌

بهشت اگر به شفاعت رسد، نخواهم رفت‌
به زور گریه و طاعت رسد، نخواهم رفت‌

بدون کشته‌شدن سرنوشت بیهوده‌ است‌
شهید اگر نتوان شد، بهشت بیهوده‌ است‌

شکست عبدود است آنچه طاعت است مرا
و کندن در خیبر شفاعت است مرا

سخن خلاصه کنم‌: روشن است‌، ای مردم‌!
که اختیار چراغ از من است‌، ای مردم‌!

و روشن است از اوّل برای من زنده‌ است‌
درخت و چشمه و جنگل برای من زنده‌ است‌

و روشن است که مغرور و سخت خواهد ماند
درخت‌، بعدِ ملخ هم درخت خواهد ماند

سبب نبودید، سوزندۀ سبب مشوید
نجاشی ار نتوان شد، ابولهب مشوید

درخت را بگذارید خود بزرگ شود
شبان دهکده بی سگ حریف گرگ شود

شناسنامه