شاعر

کدام کشف؟ کدامین شهود؟ کو الهام؟
بمیر شاعر بیچاره با چنین اوهام

چه شد که بعد چهل سال هم ندانستی
که چشم را به چه سازی شبیه جز بادام؟

نخوانده یک دو ورق‌پاره در صناعت شعر
نکرده فرق، میان جناس با ایهام

همیشه بوده به پندار، ثانی صائب
همیشه بوده به گفتار، تالی خیّام

ولی نبرده به کردار، هیچ خیر از تو
نه والدین و نه ابن سبیل و نه ایتام

نشسته بر در ارباب بی‌مروت دهر
که خواجه کی بدرآید، کنی به خواجه سلام

مگر به حرمت میراث‌داری سعدی
به بایگانی راکد تو را دهند مقام

و یا به حرمت نام بلند فردوسی
تو را کنند به انبار غلّه استخدام

چه رفته است که شاگرد حضرت رحمان
هماره چشم به اِنعام دارد از اَنعام

نبوده یک دو قدم در هوای نان حلال
همیشه دربه‌در یک دو جرعه آب حرام

نشسته‌ای، که مگر از مدارج ملکوت
خدای شعر، تو را مصرعی کند اکرام

اگر نکرد، به دیوان حضرت حافظ
زنی تفأل و شعری از آن بگیری وام:

«به آب روشن می عارفی طهارت کرد»
تو نیز از سر تقلید از آن، ‌کنی اقدام

ـ به آب روشن می می‌کنی طهارت اگر،
به آفتابه بریز آن شراب، نی در جام ـ

سخنورا! که به بام کلام داری راه،
همین مَثَل بشنو از حقیر و، ختم کلام

همیشه بردن اشتر به بام آسان است
و سخت آن که فرود آورندش از سر بام

شناسنامه