رمان «دلقک و حشرات دیگر»

رمان «دلقک و حشرات دیگر»

معرفی کتاب

«دلقک و دیگر حشره‌ها» رمان «خسرو مانی» یکی از نویسندگان خوب افغانستان توسط انتشارات «زریاب» در سال 1392 منتشر شده است.

این کتاب را می‌توان در طبقه ادبیات پرسش‌گر دسته‌بندی کرد، این اثر به باور برخی جزء کتاب‌هایی است که به جای سرگرمی، پرسش خلق می‌کند.

خسرو مانی در شکستن زمان قدرت فوق‌العاده‎‌ای دارد و معمولاً شروع قصه از وسط کتاب است و از هرجایی که شروع می‌کند، خوب شروع می‌کند و خوب هم به پایان می‌رساند.

کتاب دلقک و دیگر حشرات، قصه مردی به نام ایوب است. مردی سیاست‌مدار که در جریان یک سخنرانی دچار روان‌گیسختگی و توهم زدگی می‌شود و فکر می‌کند حشره‌ی وی را می‌خورد، این قصه ادامه‌ همین مسأله است.

ایوب (شخصیت اول داستان) مردی از خانواده متوسط است، وی ناگهان ویران و ورشکسته می‌شود، هتل‌ خود را می‌فروشد و از اجتماع می‌برد، 5 سال را در انزوا می‌گذراند و پس از آن با شخصیت دوم داستان (چنگیز) آشنا می‌شود.

ایوب برای اینکه از این انزوا نجات یابد با رهنمود چنگیز به سیاست روی می‌آورد و 2 سال را در زیرزمین‌ها دنبال کارهای حزبی می‌گردد.

پس از اینکه 5 نفر از اعضای زیرزمینی این گروه می‌خواهند فعالیت‌های مخفی سیاسی خود را علنی کنند، ایوب دوباره دچار بیماری قبلی (روان گسیختگی) می‌شود و داستان نیز از همین جا شروع می‌شود.

در 12 روز که ایوب به دلیل بیماری در یک آپارتمان به سر می‌برد، چندین اتفاق برای وی رخ می‌دهد، شخصیتی به نام «دلقک» وارد زندگی‌ خصوصی‌ وی می‌شود، 2 بار با دوستان خود ملاقات می‌کند، دچار «مسخ استعاری» می‌شود و در نهایت نیز ایوب به زندگی بدرود می‌‌گوید.

حضور دلقک و حشرات در رمان، آن‌ هم همیشه در کنار ایوب، شخصیت ایوب را از یک شخصیت معمولی فراتر می‌برد و آدم به این تصور می‌افتد که ایوب بیش از اینکه یک شخصیت انسانی باشد، مفهومی‌ است که در شخصیت انسانی، تجسم‌بخشی شده است.

شاید این مفهوم، یک مفهوم اساطیری از رنج و تقلای بیهوده بشر در زندگی باشد که در رمان دلقک و حشرات دیگر، تحول کرده و در شخصیت ایوب تبارز یافته است.

رمان در کل با کردار دلقک‌ منشانه ایوب ارتباط می‌گیرد و ایوب، یک کاراکتر ساده و معمولی نیست و بیشتر نمادین است و برای نمادین شدنِ شخصیت ایوب در رمان تلاش شده است، این تلاش، رمان را به اندیشه‌ای محوری نزدیک کرده تا حادثه‌ای محوری.

زمان و مکان در رمان، نسبتاً سورئال است، انگار یک وقت واقعی وجود دارد که از نظر اعتبار زمانی، تا یک وقت معمول باشد، یک معیاد است، 13 آپریل و یک مکان هم وجود دارد که کافه زنبق است اما این کافه زنبق، از جهان واقع تا جهان خیالی را در بر می‌گیرد.

زمان در رمان حرکت خطی و مشخصی ندارد، بین مرگ و زندگی، واقعیت و رویا و خیال در حرکت که نه، در افتادن است؛ گاهی زمان در واقعیت می‌افتد، گاهی در رویا و خیال اما همیشه به نوعی با زمان میعادین که همان 13 اپریل است، در ارتباط می‌ماند.

این گونه نقب زدن‌ها از مکان واقعی و زمان واقعی به زمان و مکان خیالی، فضای هستی‌ شناسانه‌ای در رمان به وجود می‌آورد که این گونه هستی‌شناسی، دریافت و احساس ما را نسبت به واقعیت، دچار شالوده‌شکنی می‌کند و هستی‌های ممکن و هستی‌شناسی‌های ممکن را فرا روی ما می‌گذارد و شاید از خود بپرسیم: اگر جهان معنایی دارد، معنایش همین چیزهایی است که در زمان و مکان واقعی دارد اتفاق می‌افتد، پس آن‌چه که در رویا و در خیال ما می‌گذرد، چه می‌تواند باشد و مبنای هستی‌شناسی‌ کجا می‌تواند باشد؟

رمان از زاویه دید سوم‌شخص روایت شده است و راوی نسبتاً موقعیت دانای کل و خداگونه بر روایت دارد، نگاهش به جهان، به شخصیت‌های رمان، نگاهی است از بالا به پایین.

نویسنده تلاش می‌کند تا هستی‌شناسی رمان را به معرفت رمان‌های پسامدرن نزدیک کند اما راوی با برخوردی که با شخصیت‌ها دارد، از توسعه این معرفت جلوگیری می‌کند، درحالی که زاویه دید سوم‌شخص می‌تواند شخصیت‌ها، رویدادها و جهان را بیشتر بکاود و مفهوم‌های مورد نظر را به عنوان هستی‌شناسی رمان، توسعه بدهد اما هستی‌شناسی رمان، بنا بر خلائی که بین تلاش نویسنده و اقدام راوی وجود دارد، عمق بیشتر نمی‌یابد، شاید نویسنده، کوشش نکرده است تا راوی مورد نظرش را به وجود بیاورد.

در کل، با توجه به قرارگیریِ رویدادها و شخصیت‌ها، روایت رمان یک روایت ترکیبی ـ ابداعی است تا یک روایت ابداعی.

روایت ترکیبی، بیشتر از متن‌های داستانی دیگر اقتباس می‌شود و کنار هم قرار می‌گیرد، در داستان نویسی معاصر، به ویژه در داستان‌های پسامدرن، از این شیوه استفاده می‌شود و در نهایت، از اقتباس متن‌های داستانی متفاوت، روایت ترکیبی‌ ارائه می‌شود با هستی‌شناسی خاص داستانی.

بنابراین، رمان دلقک و… را می‌توان رمانی دانست که روایتش، ترکیب شده است.

زبان رمان بیشتر به زبان رمان‌های ایرانی نزدیک است، حتی انتخاب نام و نام خانوادگی شخصیت‌های رمان، البته غیر از ایوب و اگر نویسنده رمان را از قبل نشناسیم، خیال می‌کنیم که نویسنده، ایرانی است.

سبک رمان بنا به ارایه پرانتزها و نوشتار داخل پرانتز، به سبک رمان‌های «فاکنر» می‌تواند نزدیک باشد.

نوشتار رمان با این شیوه سبکی، در رمان‌نویسی افغانستان چندان سابقه نداشته و تازگی دارد.

در کل، در رمان، برخورد با هستی‌شناسی زمان، مکان، مرگ، زندگی، رویا و واقعیت، برخوردی است تازه که هنوز در رمان‌نویسی افغانستان، چندان شناخته‌شده نیست و معمولاً برداشت از مفهوم‌های زمان، مکان، زندگی، مرگ، واقعیت و رویا در رمان‌های افغانستان، همان برداشت رنسانی و رئالیستی از این مفاهیم است.