«زندگی کوچک» رمان کوتاهی است از «خسرو مانی» که پنجاه و یک بخش دارد. این رمان شخصی را در یک روز تابستانی نشان میدهد که وارد کافهیی میشود که در آن چند نفر دیگر هم نشستهاند. نویسنده به ذهن این مرد وارد میشود تا پرده از راز یک قتل مرموز بردارد. (در آخر معلوم می شود که قاتل و مقتول و همدستان قاتل یک شخص هستند. آنها کسی نیستند جز خود او.) در آخر کسی که کشته می شود، همانی است که در صدد قتل این شخص است. آنانی که قاتل را کمک میکنند که او را بکشند نیز خود اویند و به این ترتیب همه چهره های یک شخصیت اند که به اشکال مختلف در عالم رؤیا پدیدار می شوند .
در کافه اشیایی مثل چوکی و میز و شراب و تابلو و هر چیز سر جای خود است؛ اما توجه نویسنده بر کشف درون آنهاست. نویسنده سؤالی نمیکند بلکه سؤال به وجود میآورد. جهانی که خسرو مانی تصویر میکند به قول حوادث کتاب تبزده است. تب، رؤیا و واقعیت برتر ابزار کار خسرو مانی در «زندگی کوچک» است. در این داستان مرزی میان رؤیا و واقعیت باقی نمیماند. نویسنده عناصر غیر جانداری را مثل آدمها به حرکت درمیآورد؛ به گونهٔ مثال موسیقی شاد و اندوهگین که در تقابل هم قرار دارند به شکل دو شخص زنده در داستان وارد می شوند. در جایی موسیقی، همین که در درون کافه میبیند کسی به او توجهی نمیکند روی چوکی مینشیند و سرش را روی سینه خم میکند و میگرید. خاموشی و زمان هم مثل آدمها به حرکت در آورده میشوند ….
«زندگی کوچک» به شیوهٔ سورریالیسم نوشته شده است.داستان زمانی پیچیده میشود که مرز میان عینیت و ذهنیت برداشته شده و زمان و مکان نامعلوم میشود. این داستان در صدد کشف ذهن انسانهاست. چنانیکه خود نویسنده معترف است کار او درگیری تخصصی در فلسفه نه، بلکه خود ذهن است.
داستان «زندگی کوچک» از جمله داستانهای چند بعُدیست و خوانندگانش میتوانند تفسیرهای متفاوتی از آن داشته باشند.