درباره کتاب «شهر خنده»
شهری را تصور کنید که در آن تعداد بچههای بدون سرپرست و یتیم بسیار زیاد است و ساختمانهایی برای نگهداری آنها درست کردهاند؛ ساختمانهایی که از بیرون رنگیاند اما از درون شبیه زنداناند. به این کودکان یتیم آلفا میگویند و مردم عادی هم بتا نام دارند. مردم بتا از تمام امکانات برخوردارند درحالیکه آلفاها هیچ امکاناتی ندارند. آلفاها برای اینکه زندگیشان را سپری کنند باید بتاها را بخندانند و در برابر خنداندنشان، از آنها شکلات بگیرند.
کودکان آلفا باید خندهشان را در ضبطصوت ضبط کنند و همهجا با خودشان ببرند، چون بچههای آلفا حق ندارند بدون خندهشان جایی بروند.
شهر با این همه تبعیض اداره میشود تا اینکه شهردار میگوید بتاها باید به نوانخانهها حمله کنند و یک بچهٔ آلفا را با خودشان ببرند (تا همیشه برای آنها بخندد). همین اتفاق هم میافتد و آشوب در شهر به پا میشود.
اما آلفاها باید با هم متحد شوند تا آزادیشان را به دست بیاورند.