پس از چنار، “تازه خبر”! نوبت من است
بر طبق اطِّلاعِ تبر، نوبت من است
هرگز نمیشویم فراموشِ تیشهها
بعد از یکی دو شاخِ دگر، نوبت من است
توفان زند به پنجرهی بسته سختتر
حتمی پس از شکستنِ در، نوبت من است
پژمرد روح و تازهتنم، آتش افگند
بر خشک یا به هیزمِ تر، نوبت من است
کارِ زمین بس است سپردن به آسمان
پشتِ سرِ قضا و قَدَر نوبت من است
تو بر سپیده بسته و من بر سیاهه راه
شب نوبت تو بود، سحر نوبت من است
گویند حرف نا شنوایان شنیدنیست
فرصت اگر دهند به کر، نوبت من است
شاید بهم رسیم؛ کمی منتظر بمان
در آخرین قطار، سفر نوبت من است