آخرین اشعار

تمبک‌فروش‌

تمبک‌فروش کوچۀ سرد زمستانی‌
راز تمام شعله‌هایم را تو می‌دانی‌

کی آمدی از روستای ساده‌ات کاین‌جا
سر می‌دهی این‌سان غزل‌های بیابانی‌

رد می‌شوی از کوچه‌ها، دف می‌زنی‌، امّا
گم می‌شود در های‌وهویت مرد افغانی‌

ما و تو را این سادگی‌ها می‌زند پیوند
دامن‌کشال خانه‌بردوش پریشانی‌

سوز و گداز سینه‌ات را خوب می‌دانم‌
من هم همانند تو دارم سوز پنهانی‌

با من بخوان یک جرعه از شرقی‌ترین آوا
در رقص هند و گوشۀ تار خراسانی‌

حالا تمام باغ‌ها لبریز پاییزند
حسّی بپاش از شور خال سبز پیشانی‌

فالی بزن با من‌، بگو کی می‌شود آیا
گردم رها از این همه سردرگریبانی‌

شناسنامه