اشک های تورنتو در پای درخت انار، داستان بلندی از احمد ضیا سیامکهروی است که در سال 1388 در کابل منتشر شده است.
موضوع اصلی این داستان بلند، حضور جامعه جهانی در افغانستان و درگیری سربازان خارجی با گروه های شورشی مخالف در مناطق جنوبی افغانستان است.
شخصیت اصلی این داستان بلند ۱۷۶ صفحه ای یک زن چشم پزشک کانادایی است که برای کمک به مردم افغانستان و زخمیان کشورش به افغانستان می آید و در یک پایگاه نظامی نیروهای کانادایی در شهر قندهار مستقر می شود.
حوادث داستان بلافاصله پس از حضور ماری، چشم پزشک کانادایی، در شهر نسبتاً ناآرام قندهار، در جنوب افغانستان آغاز می شود.
سیامک هروی در این داستان دغدغه زبان و نوع پرداخت به موضوع را ندارد. او می خواهد سرگذشت ماری را با حوادث و مردم کشورش گره بزند و نشان دهد که بر این کشور جنگ زده چه گذشته و چه در حال گذشتن است.
داستان از مظالمی سخن می گوید که مردم عادی افغانستان در زندگی روزمره خود آن را، چه از سوی حاکمان محلی و چه از سوی افراد مسلح شورشی، تجربه می کنند.
به همین دلیل، او از زاویه سوم شخص مفرد، که عمدتاً گفته می شود از امکانات بیشتری در ارایه پیرنگ داستان برخوردار است، استفاده می کند، هر چند که ممکن است به حقیقتمانندی داستان، به نظر بسیاری از منتقدان ادبی آسیب وارد برساند.
سیامک، راوی کمتر از یک دهه از حوادث کشور خود است؛ همانگونه که با عقب گردهایی از جنگ مجاهدین با نیروهای شوروی سابق هم داستان هایی را ارایه می کند؛ ولی محور اصلی داستان حضور پررنگ جامعه جهانی، طالبان، خشونت، بمب گذاری های انتحاری و ویرانی است که در مناطق جنوبی افغانستان جریان دارد.
عشق به عنوان مهم ترین سرشت و سرنوشت آدمی در جهان ناپایدار از بنمایههای دیگر این داستان بلند است که هم چون سرنوشت بازیگران اصلی آن به ناکامی و مرگ میانجامد.
عشق، بیانگر حضور انسان در جهان آغشته از نامهربانی است، ولی در افغانستان زنان بار گناه عشق را به دوش می برند، آن گونه که در داستان اشکهای تورنتو در پای درخت انار، مریم، یکی از چهره های محوری این داستان، مجبور می شود خلاف خواست و آرزویش تن به ازدواج اجباری بدهد.
اشکهای تورنتو در پای درخت انار از شگردهای داستاننویسی مدرن پیروی نمی کند. روایت داستان به گونه ساده و روان به پیش می رود و خواننده را در پی حوادث داستان با خود تا به آخر می برد.