بسيارى از كسانى كه در حوزه ادبيات كار مى كنند، چه به عنوان نويسنده و چه به عنوان منتقد، متأسفانه تصوير روشن و درستى از ادبيات افغانستان ندارند. اين تصوير مغشــوش، البته به عدم آگاهــى ما و مخاطبان از ادبيات داســتانى افغانستان برمى گردد، كه آن هم ريشه در عدم اطلاع رسانى دقيق و درست دارد. بسيارى از مخاطبين ادبيات داستانى بر اين باورند كه ادبيات افغانستان با مهاجرت نويسندگان اين سرزمين به علت جنگ در يكى – دو دهه اخير به وجود آمده است؛ اما ادبيات افغانستان ريشه اى به قدمت ادبيات داستانى ايران زمين دارد.
يكى از مشــكلات ما براى آشــنايى با ادبيات داستانى افغانستان، توزيع نامناســب، مهجور ماندن برخى از اين كتب و عدم چاپ برخى ديگر است. به هر جهت، ادبيات داســتانى افغانستان با ريشه گرفتن از سنن روايى خود و بهره گيرى از فنون داستان نويسى، روزگار نسبتا روشنى را در پيش دارد.
حميرا قادرى را بسيارى از مخاطبين به عنوان داستان نويس مى شناسند. او علاوه بر داســتان، در حوزه نقد نيز فعاليت كرده است. كتاب بررسى روند داستان نويســى در افغانســتان كتابى است مستند و روشــمند براى آگاهى مخاطبين ادبيات با تاريخچه داستان نويســی دركشور افغانستان. اين كتاب اولين نمونه از پژوهش در زمينه تاريخ نگارى ادبى اســت كه نمونه ارزشمند آن را ما در ادبيات داستانى ايران زمين به نام صد سال داستان نويسى ايران، نوشته حسن ميرعابدينى، مى شناسيم.
در ابتــداى كتاب، نويســنده به بررســى تاريخچه فرهنگى افغانســتان مى پردازد و اوضاع سياسى – فرهنگى كشور را در هر دوره تحليل مى نمايد. اين تقسيم بندى، از آغاز دوره امان الله خان، سالهاى 1298-1307 هـ.ش. تا دوره معاصر، يعنى زمامدارى طالبان، بين سالهاى 1373-1380 هـ.ش مى پردازد. شناخت فضاى سياسى- فرهنگى باعث مى شود مخاطب هرچه بيشــتر و بهتر بتواند نحوه نگارش نويســندگان را درك كند؛ براى مثال، با ايجاد فضاى باز سياســى در دوره امان الله خان و ايجاد يك ســرى اقدامات اصلاح طلبانه وى، نطفه اوليه مطبوعات در كشور افغانستان ايجاد شد و اولين رگه هاى ادبيات داستانى و شعر در اين كشور به وجود آمد.
در فصل دوم، همين روند فصل اول به صورت دیگری ادامه پیدا میکند و در اين فصل، روند داستان نويسى در افغانستان با ذكر همان دوره هاى تاريخى كه در فصل قبل ذكر شــد، بيان مى شود. نكته مثبت اين كار، اين است كه مخاطب با داشــتن يك پيش زمينه اجتماعى- فرهنگى، پا به عرصه ادبيات مى گذارد و مى تواند برخى از كارهاى نويسندگان و نحوه نوشتن آنها را درك كند؛ براى مثال، به علت شــرايط سياسى – فرهنگى خاص در دوره ابتدايى، نويسندگان به جاى دقت در فرم، صرفا به بيان انديشه مى پردازند و در چنين شرايطى، ادبيات داستانى ابزارى براى بيان انديشه است و ديگر دقت در راوى و ســاخت فضا و … دركار نيست. با وجود اين، مخاطب از طريق اين كتاب مى تواند علت اين گونه شرايط را به خوبى درك كند. در اين فصل، چندين نويسنده كه در هر دوره به نوعى نويسندگان شاخص عصر خود بوده اند، معرفى مى شوند و كارهاى آنها تحليل مى شود.
در فصل ســوم، روند داستان نويسى در هرات بررسى مى شود. در واقع اين فصل اداى دين نويســنده به ســرزمين مادرى خود اســت و در كنار آن، نگاه ويژه نويســنده به ســرزمينى كه ســهمی عمده را در فرهنگ افغانســتان داراســت. در اين بخش به پيدايش داستان و شعر در ادبيات، با تقســيم بندى گذشــته (تقســيم بندى فصل اول) پرداخته مى شود و به نويسندگان هر دوره اشــاره اى مى شود. در مؤخره اين فصل نيز تعدادى از نويســندگان معرفى شده و از هر كدام داســتانى به عنوان نمونه ذكر گرديده است.
كتاب داراى نثرى روان و پخته است كه خوانش آن را دلچسب و راحت مى كند. ارتباط موضوعى فصل ها باعث شده است كه كل كتاب به صورت منسجم در خدمت انديشه كل و داراى حركتى رو به جلو باشد. مباحث ذكرشده داراى سوابق تاريخى است و در عين حال به كل كتاب و موضوعات آن به صورتى علمى پرداخته شده است.