مجموعه رباعی «خاطره‌های منجمد»

مجموعه رباعی «خاطره‌های منجمد»

معرفی کتاب

مجموعه «خاطره‌های منجمد» نخستین مجموعه‌ رباعی‌های علی تابش است که شامل پنجاه رباعی و یک شعر سپید کوتاه، در پنجاه و یک صفحه است که با خط فارسی و خط سیریلیک نوشته شده است.
رباعی یکی از قالب‌های کوتاه شعر فارسی در طول دوران است که شاعران بزرگ فارسی‌سرا در آن طبع آزموده‌اند و پابه‌پای دیگر قالب‌ها تا به امروز رسیده است. با توجه به فشردگی و اختیارات فراوان وزنی آن، مناسب‌ترین قالب برای اتفاقات کوچک و لحظات کوتاه شاعرانه است.
علی تابش، شاعر جوان، رویکردی نسبتاً تازه و علاقه‌ی بسیار به این قالب نشان داده است که یک مجموعه‌ی تمام‌رباعی این علاقه را نمایان می‌سازد. رباعی‌های تابش زبان ساده و امروزی دارند و چالش‌های وزن و قالب کمتر دست او را بسته‌اند. فقط چند مورد شکستگی زبان در این مجموعه دیده می‌شوند و مابقی رباعی‌ها زبانی سالم و یک‌دست دارند. گاهی این زبان با لطافتی بی‌نظیر و عاطفه‌‌ای عمیق همراه می‌شود و شعری دلنشین می‌آفریند:

رقص همه‌ی ثانیه‌ها تکرار است
غم در نفس کوچه‌ی ما انبار است دلتنگی من رفیق دلتنگی توست دیدار من و تو عمر یک سیگار است
یک روز تو زیر و زبرم خواهی کرد همخانه‌ی درد و خطرم خواهی کرد
با طعم عسل از لب سرخت، بانو
یک روز مریض شکرم خواهی کرد

اغلب رباعی‌های این مجموعه عاشقانه‌اند. عشق گاهی در گذشته است و شاعر نگاه نوستالژیک و حسرت‌آمیز به آن دارد:

عمری است که همخانه‌ی دردم کرده
با خاطره‌هایش به نبردم کرده هر روز دلم بهانه‌اش می‌گیرد‌ مانند شبم که ماه طردم کرده

گاهی عشق در حال است و نگاه شاعر زمانی شاد و امیدوار است و زمانی فقط یک آرزوی محض:

با درد و غم زمان موافق شده‌ای درگیر هیاهوی دقایق شده‌ای دلتنگ و نفسگیر در این شب‌هایی ای دل، دل دیوانه، تو عاشق شده‌ای
الهام رباعی و غزل آغوشت آرام‌ترین جای محل آغوشت
با بودن تو کنار من، یعنی که میزان منم و ماه حمل آغوشت

رباعی‌های کمی هم با محتوای اجتماعی، و رنج و وخامت اوضاع وطن در این مجموعه جا خوش کرده ‎اند:

یک باغ همیشه زرد، افغانستان
سرخط تمام درد، افغانستان پهلو زده بر هزاره‌ی ساحل درد در اوج غم و نبرد، افغانستان

تصویر در رباعی‌های تابش، ساده، عینی و برگرفته از متن زندگی است. اثری از تزاحم و تصنع در آن‌ها دیده نمی‌شود. تجربه‌هایش تصویر می‌شوند و کلمات آن‌ها را بازسازی می‌کنند:

اسم من و تو همیشه پهلوی هم‌اند من چای سیاهم و لبانت قند است
با رفتن تو زیر و زبر شد خانه بابا! تو ستون خانه‌ی ما بودی

اما بعضی تصویرها با زمینه، مرتبط و منطبق نیستند. مخاطب برای یافتن یک رابطه در آن سرگردان می‌شود و بالاخره راه به جایی نمی‌برد:

شب‌های غم‌انگیز مرا فردا کن
دنیای جهنم‌شده را زیبا کن
انگار در این دهکده جز ماتم نیست
ای عشق، بیا روزنه‌یی پیداکن

با همه‌ی این‌ها، راهی که تابش اختیار کرده است هنوز در افغانستان تازه است و شاعران خیلی به آن توجه نکرده‌اند. این تازه آغاز کار است و ادامه‌ی راه چالش‌ها و دشواری‌هایی دارند که شاعر نباید از آن غافل بماند.
مقدمه‌نویسی بر آثار تازه‌کاران، رسم ناخوشایندی است که نمایانگر اعتماد به نفس نداشتن شاعر به کارش است. گویا شاعر می‌خواهد با مقدمه‌ی استادان به اثر خود اعتبار ببخشد. در آغاز این مجموعه دو مقدمه نوشته شده‌ که نویسنده‌ی مقدمه‌ی دوم تقریباً ‌چیزی درباره‌ی کتاب نگفته است و فقط خطی چند از دیدگاه‌های خود را درباره‌ی شعر نگاشته است.

نکته‌ی دیگر اینکه در پایان کتاب (آخرین صفحه) یک شعر کوتاه سپید آمده است، در حالی که کتاب، مجموعه‌ی رباعی معرفی شده است، هیچ دلیل قانع‌کننده‌‌ای برای آوردن آن از سوی شاعر نیافتم.