بزک چينی همان افسانه معروف افغانستان است که همگی در کودکی شنيدهايم اما محمدحسين محمدی با ارايه يک روايت جذاب و ساده يک بار ديگر ما را به دوران کودکیمان میبرد.
بزک چينی با نثری روان، ساده و مناسب کودکان ابتدايی، نوشته شده است و هر کودکی که تازه به مکتب رفته باشد، میتواند آن را به آسانی بخواند و لذت ببرد.
تصاوير اين کتاب نيز کار علی مؤمنی است.
آغاز روايت آقای محمدی از افسانه بزک چينی اينگونه است: “بود نبود، بودگار بود. زمين نبود شوديار (shodoyar) بود. يک بزک چينی بود که سه تا چوچه (جوجه) داشت. بزک چينی چوچه کلانش را انگک (angak)، چوچه دومش را بنگک (bangak) و چوچه کوچکش را که گرد و چاق بود، کلوله سنگک (kololesangak) نام کرده بود.
انگک و بنگک و کلوله سنگک، بسيار بازيگوش بودند و از صبح تا شب، بازی میکردند.
انگک و بنگک، کلوله سنگک را که گرد بود و چاق بود، در بازيهايشان هيچ راه نمیدادند. آنها میگفتند: تو چاق هستی. تو تيز (تند) دويده نمیتوانی.
کلوله سنگک هم هميشه در يک گوشه مینشست و بازی برادرهايش را تماشا میکرد و غصه میخورد.
بزک چينی که میديد چوچه کوچکش يک گوشه تنها نشسته و غمگين است، میرفت چوچهاش را ناز میداد و با او بازی میکرد.”