دراین کتاب داستانی به نامی (و ماها تمام گرد و خاک زمین را به آسمان میبریم) تعریف شده است.
و ماها ترک سنت خدا و رسول کرده سر پا ایستاده بودیم که آن ها دور از تیررس ماها می دویدند که سه نفر بودند و دور از تیررس ماها می دویدند شب آمده بود و بعد از نیم گذشته بود که پشت سنگ کلانی پنهان می شدیم با اشاره ی دو سگرتی والا که طرفم گوشه ای چشمش را پرانده بود از جای مان بلند شده بودیم همان وقت که بازی گرم شده بود و فکر ما پیش سگرتی ها می بود بازی گرم بود و کمپل والا بادمش چارمغز می شکستاند که بیر و بار شه بود و چند نفر دیگر همرا جزگر های شان از یک گروپ دیگر هم آمده بودند.