ای رفته از نظر چه شدی، در کجاستی؟
بی خط و بی خبر چه شدی، در کجاستی؟
بودی صفای دیده و هم راحت دلم
ای جان و ای جگر! چه شدی، در کجاستی؟
با قد و قامتی که خدا بر تو داده بود
مانند نیشکر چه شدی، در کجاستی؟
چون بر سرت هوای سفر بود، جان من!
میکردیام خبر چه شدی، در کجاستی؟
بودی تو آرزوی دل و نور دیدهام
ای نخل پر ثمر! چه شدی، در کجاستی؟
سودای تو مرا سر آتش نشانده است
دنیاست پر خطر، چه شدی، در کجاستی؟
کوهی بُدم ز بار غمات کاه گشته ام
بر حال من نگر، چه شدی، در کجاستی؟
یادم نمانده حرف دگر، غیر این سخن
گویم به بام و در چه شدی، در کجاستی؟
بودی رسیده با سر و صورت به روزگار
همراه برگ و بر چه شدی، در کجاستی؟
نام و نشانات از کسی نشنید گوش من
نایابی اینقدر چه شدی، در کجاستی؟
بودی مگر تو یوسف کنعانی، ماه من!
گم گشتی از پدر چه شدی، در کجاستی؟
جانا، تو احتیاج نبودی به هیچ چیز
با علم و با هنر چه شدی، در کجاستی؟
از غصه مادر و پدرت جان به حق سپرد
یکپای پیشتر چه شدی، در کجاستی؟
دندان آبدار تو دُر در صدف شکست
ای بیبها گهر! چه شدی، در کجاستی؟
دزد و دغل به راه تو بسیار برخورد
بی تیغ و بی سپر چه شدی، در کجاستی؟
در کوچههای شهر، جوانبازی، عشقری!
گردیدی در به در چه شدی، در کجاستی؟