آخرین اشعار

در به‌ در

ای رفته از نظر چه شدی، در کجاستی؟
بی خط و بی خبر چه شدی، در کجاستی؟

بودی صفای دیده و هم راحت دلم
ای جان و ای جگر! چه شدی، در کجاستی؟

با قد و قامتی که خدا بر تو داده بود
مانند نی‌شکر چه شدی، در کجاستی؟

چون بر سرت هوای سفر بود، جان من!
می‌کردی‌ام خبر چه شدی، در کجاستی؟

بودی تو آرزوی دل و نور دیده‌ام
ای نخل پرثمر! چه شدی، درکجاستی؟

سودای تو مرا سر آتش نشانده است
دنیاست پرخطر، چه شدی، در کجاستی؟

کوهی بُدم ز بار غم‌ات کاه گشته ام
بر حال من نگر، چه شدی، در کجاستی؟

یادم نمانده حرف دگر، غیر این سخن
گویم به بام و در چه شدی، در کجاستی؟

بودی رسیده با سر و صورت به روزگار
هم‌راه برگ‌وبر چه شدی، در کجاستی؟

نام و نشان‌ات از کسی نشنید گوش من
نایابی این‌قدر چه شدی، در کجاستی؟

بودی مگر تو یوسف کنعانی، ماه من!
گم گشتی از پدر چه شدی، در کجاستی؟

جانا، تو احتیاج نبودی به هیچ چیز
با علم و با هنر چه شدی، در کجاستی؟

از غصه مادر و پدرت جان به حق سپرد
یک‌پای پیش‌تر چه شدی، در کجاستی؟

دندان آب‌دار تو دُر در صدف شکست
ای بی‌بهاگهر! چه شدی، در کجاستی؟

دزد و دغل به راه تو بسیار برخورد
بی تیغ و بی سپر چه شدی، در کجاستی؟

درکوچه‌های شهر، جوان‌بازی، عشقری!
گردیدی دربه‌در چه شدی، در کجاستی

شناسنامه