آخرین اشعار

می بارد آسمان خدا برف

از صبح ما سپیده نه، خون آتشک

زده خون آتشک زده از رگان ترک زده

 

یک لب به پیش بوسه ی طفلش کم آمده

آن بوسه ای که بر سر زخمش نمک زده

 

آن بوسه ای که اول شب بود و صبح نه

امشب پریده بال به بال ملک زده

 

می بارد آسمان خدا برف یک سره

از داغ کودکی که پریشب خنک زده

 

دوربین نبوده عکس نمانده از کودکش

در قاب عکس بال و پر شاپرک زده

 

خود در کنار عکس نشسته چو روح سرد

از چشم نه که از جگرش، خون شتک زده

 

در کوچه آیه آیه صدا پخش میشود

حاجی به قصد فاتحه شال برک زده

 

 

شناسنامه