آخرین اشعار

زنده‌گی چیست؟

زنده‌گی نیست برق تابش‌گر
که کشد خط زر به لوح سپهر
یا کران افق که صبح‌گهان
چهره آراید از درخشش مهر

زنده‌گی نیست چشمه‌سار هوس
زنده‌گی نیست نوش‌خند سحر
تا بدانی که زنده‌گانی چیست
باز کن دیده‌گان ژرف‌نگر

زنده‌گی ماه مهر گستر نیست
که به روی جهانیان خندند
دیوی خون‌خواره‌یی بود کز خشم
دست و پای ستم‌کشان بنددد

زنده‌گی چیست مرگ عشق و امید
اندرین شهربند جور و جفا
اندرین بوستان بی بر و بار
اندرین روزگار جان فرسا

زنده‌گی چیست شادکامی و عیش
بهر غارتگران و بدگهران
زنده‌گی چیست نا توانی و درد
بهر زحمت کشان و رنج‌بران

زنده‌گی جلوۀ دیگر گیرد
گرستم دیده‌گان به پا خیزند
بر ستم پیشه‌گان نبخشایند

دست دژخیم جور بسته شود
صبح فردای سرخ رزم و ستیز
صبح فردا که کاخ ددمنشان
سوزد از آذرخش رستاخیز

صبح فردا که موج جنبش خلق
بشکند تخته پاره‌های کهن
زنده‌گی گلشن امید شود
چون فرو ریزد این بنای کهن

شناسنامه