مصاحبه با بانو پیمانه خلیق، نویسنده و شاعر

مصاحبه با بانو پیمانه خلیق، نویسنده و شاعر

بانو حسن‌زاده: به نام خداوند بخشاینده و مهربان سلام احترامات خدمت همه شما دوستان ارجمند آرزو دارم خوب باشید امروز من ادیبه حسن‌زاده دوباره به خدمت شما حاضر گردیده ام و این بار خواستم مصاحبه داشته ‌باشم با دختر خانم موفق که مسیری پدرش را پیش می‌برد
بانو پیمانه خلیق یکی از نویسندگان کوشا و پرتلاش ولایت بلخ میباشد.
پدرشان استاد صالح‌محمد خلیق نام دارد که استاد صالح‌محمد خلیق یکی از شاعران برجسته در تاریخ فرهنگ افعانستان می‌باشد که بیشتر از ۳۰ سال میشود که استاد صالح‌محمد خلیق در عرصه ادبیات فعالیت های زیادی نمودند.
بانو پیمانه باعشق و علاقه زیادی که داشت مسیری استاد صالح‌محمد را به پیش گرفته و ۱۰ سال میشود که فعالیت های والای در عرصه ادبیات داشته است.

بانوحسن‌زاده: بانو پیمانه مصاحبه با شما یکی از افتخارات من میباشد در آغاز مصاحبه معرفی از خود داشته باشید تا همه خواننده گان مصاحبه با شما آشنایی پیدا نمایند.

بانو پیمانه خلیق: سلام به بانوی موفق ادیبه جان حسن‌زاده آرزو دارم خوب باشید و یک سلام به همه دوستان عزیز آرزو دارم خوب و صحتمند باشند.
پیمانه خلیق هستم دختر استاد صالح‌محمد خلیق و مینا خلیق. من در 27 جدی سال 1373 هجری خورشیدی در شهر مزار شریف، مرکز ولایت بلخ، زاده شده ام.

بانوحسن‌زاده: بانو پیمانه خاطرات دوران کودکی تان را چگونه برای مان مینویسد؟

بانو پیمانه خلیق: دوران کودکی، یک دوران خوشایند و فراموش‌ناشدنی است. در کودکی اندوه جهان محسوس نبود و در دامان پرعطوفت و مهربانی پدر و مادر، جهان برایم مانند رنگین‌کمانی زیبا معلوم می‌شد که جز رنگینی و زیبایی چیز دیگری در آن دیده نمی‌شد. دوران کودکی شادترین و زیباترین دوران زنده‌گی است و به گفته شاعری:
طفلی و دامان مادر خوش بهشتی بوده است
تا به پای خود روان گشتیم سرگردان شدیم

بانو حسن‌زاده: دوران کودکی تان را در کدام ولایت سپری کردید؟

بانو پیمانه خلیق: دوران کودکی خود را در زادگاه خود در ولایت بلخ در شهر مزار شریف در محل سکونت خویش در کوچۀ استالفی‌ها واقع در ناحیۀ پنجم در کنار خانوادۀ خود یعنی پدر و مادر گرامی‌ام، برادرانم بهرام برزین و سهراب سامانیان و خواهرانم شگوفه، تهمینه و نگین سپری کرده ام. من کوچک‌ترین عضو خانواده استم و همیشه مورد نوازش اعضای خانواده قرار دارم.

بانو حسن‌زاده: تحصیلات خود را مکمل بنویسید؟

بانو پیمانه خلیق: من دورۀ دانش‌آموزی را از سال 1380 تا 1392 هجری خورشیدی در لیسۀ گوهرخاتون شهر مزار شریف از صنف اول تا دوازدهم سپری کردم و شاگرد ممتاز صنف خود بودم و آموزش‌های عالی را از سال 1393 تا 1396 در رشتۀ اداره و دیپلوماسی در دانش‌کدۀ حقوق و علوم سیاسی دانش‌گاه دولتی بلخ تا درجۀ کارشناسی سپری کردم و از پایان‌نامۀ خود که زیر عنوان «مؤلّفه‌های مردم‌سالاری در قانون‌های رسانه‌یی ج. 1. ا.» پیروزمندانه دفاع کردم .هم دوران مکتب و هم دوران دانشگاه برای هر نوجوان و جوانی از بهترین و به‌یادماندنی‌ترین دوره‌های زنده‌گی است و طبعاً برای من هم این دوره به همین‌گونه یک دورۀ دوست‌داشتنی بود. به‌ویژه این که آموزگاران و استادان گرامی و مهربان و نیز هم‌صنفی‌های عزیز خود را هرگز فراموش نمی‌کنم. دوران مکتب و دوران دانشگاه دوران شگوفایی باغ‌های آرزوی هر انسان است و در همین دوران است که هر کس برای خود آیندۀ درخشانی را پیش‌بینی می‌کند و برای زنده‌گی آیندۀ خود تصمیم می‌گیرد و برنامه می‌ریزد.

بانو حسن‌زاده: رشتۀ مورد علاقۀ شما چیست؟

بانو پیمانه خلیق: رشتۀ آموزشی مورد علاقۀ من همان رشتۀ اداره و دیپلوماسی در بخش حقوق سیاسی بود که خوش‌بختانه توانستم در همان رشته آموزش‌های عالی را تا درجۀ کارشناسی پیروزمندانه به فرجام رساندم. اما افزون بر این، به سرایش شعر و نویسنده‌گی و کار پژوهش ادبی و نقاشی و رسامی نیز علاقه دارم که در هر کدام از این گستره‌ها نیز دستاوردهایی داشته ام.

بانو حسن‌زاده: چه زمانی می‌شود که وارد دنیای نویسنده‌گی شدید؟

بانو پیمانه خلیق: مدت ده سال می‌شود به سرایش شعر و نویسنده‌گی روی آورده ام، یعنی از سال 1393 شعر بدین‌سو در گستره‌های شعر و نویسنده‌گی قلم و قدم می‌زنم.

بانو حسن‌زاده: در مورد فعالیت‌های ادبی و نگارشی خود معلومات بدهید!

بانو پیمانه خلیق: سروده‌هایم در قالب‌های کهن و با جان‌مایه‌های اجتماعی و میهن‌دوستی و با حسّ زنانه‌گی در برخی از نشریّه‌های بلخ و کشور، چون «بیدار»، «عُقاب آزادی»، «عُقاب»، «نوروز آریانا» و غیره و نیز در گزینه‌های شعری به چاپ رسیده اند و نیز تا کنون دو مجموعۀ شعرم: یکی به نام «ترانۀ باران» از سوی انجمن نویسنده‌گان بلخ در سال 1397 در کابل با مقدمۀ شاعر نام‌آشنای کشور، جناب محترم استاد عبدالوهاب مجیر، و دیگری به نام «رفیق مهربان ما کتاب است» در زمینۀ شعر کودک از سوی دفتر اکتید در سال 1402 در بلخ به چاپ رسیده است. و به همین‌گونه 4 کتاب دیگرم به نام‌های «سرایش‌گر مهر و آزادی» (کابل، 1395)، «نامه‌ها» (بلخ، 1396)، «پژوهش‌گر بلخ» (کابل، 1397) و «مؤلفه‌های مردم‌سالاری در قانون‌های رسانه‌یی ج. ا. ا.» (بلخ، 1399) از سوی انجمن نویسنده‌گان بلخ به چاپ رسیده اند و اکنون یک گزینۀ شعر کودک را از شش شاعر معاصر افغانستان به نام «بال پرواز زنده‌گی» آمادۀ چاپ کرده ام که قرار است به زودی از سوی دفتر اکتید به چاپ برسد.

بانو حسن‌زاده: کدام شاعران و نویسنده‌گان را بیش‌تر دوست دارید؟

بانو پیمانه خلیق: از شاعران متقدم بیش‌تر به فردوسی، رابعۀ بلخی، حافظ، سعدی و مولانا جلال‌الدّین بلخی و از شاعران معاصر به آثار سیمین بهبهانی، صالح‌محمد خلیق، حمیرا نکهت دستگیرزاده، استاد محمدکاظم کاظمی، دکتر عبدالسمیع حامد و عبدالوهاب مجیر و از نویسنده‌گان به آثار استاد رهنورد زریاب، سپوژمی زریاب، اکرم عثمان، زلمی باباکوهی و شفیق نامدار علاقه دارم.

بانو حسن‌زاده: چند سال می‌شود که در بخش هنری فعالیت دارید؟

بانو پیمانه خلیق: از کارهای هنری همان‌گونه که پیش‌تر یاد کردم، بیش‌تر به رسامی و نقاشی علاقه‌مند استم و تا اندازه‌یی دست‌رسی هم دارم؛ چنان‌چه در هنگام دانش‌آموزی یکی از آثارم با موضوع صلح در یکی از آزمون‌های هنری به جای‌گاه برتر هم راه یافت، اما کار در این عرصه به همان دورۀ دانش‌آموزی‌ام خلاصه شد و بع از آن به نسبت مصروفیت‌های بیش‌تر، آن‌گونه که شاید و باید این راه را پی‌گیری نکرده ام.

بانو حسن‌زاده: حامی شما در زنده‌گی کی بود؟

بانو پیمانه خلیق: حامی من در زنده‌گی همان‌گونه که پیش‌ از این اشاره کرده ام، خانوادۀ من بودند. به‌ویژه پدر بزرگوارم، صالح‌محمّد خلیق، که خود شاعر و نویسنده و پژوهش‌گر استند، بیش‌ترین حمایت را از من داشته اند و در بخش نویسنده‌گی و شاعری یگانه رهنمای من بوده و استند. افزون بر این، پس از ازدواج، همسرم، احمدرشاد یوسف، که یک جوان دانش‌آموخته و فرهیخته اند، همیشه از من در پیش‌بر کارهای فرهنگی و ادبی‌ام حمایت همه‌جانبه دارند که از همۀ اینان سپاس‌گزارم.

بانو حسن‌زاده: پیمانه جان بیش‌تر در کدام قالب‌ها شعر می‌سرایید؟

بانو پیمانه خلیق: من در قالب‌های کهن شعر می‌سرایم و بیش‌تر در قالب غزل، مثنوی و دوبیتی.

بانو حسن‌زاده: کدام اشعار استاد صالح‌ ‌محمد خلیق را بیش‌تر دوست دارید؟

بانو پیمانه خلیق: من از شاعرانی که به شعرهای شان علاقه‌مند استم، پیش‌تر نام گرفتم. از شعرهای جناب صالح‌محمد خلیق، بیش‌تر شعرهای حماسی و میهنی شان را دوست دارم.

بانو حسن‌زاده: دنیای نویسنده‌گی و شاعری را چگونه بیان می‌کنید؟

بانو پیمانه خلیق: دنیای شاعری و نویسنده‌گی واقعاً یک دنیای بسیار زیبا و دوست‌داشتنی است. شاعر و نویسنده به جهان از دیدگاه ویژه‌یی نگاه می‌کند و همۀ جهان و آن‌چیزهایی که در آن است به چشم یک شاعر و نویسنده از زیبایی و درخشنده‌گی خاصی برخوردار اند. در یک سخن می‌توان گفت که دنیای شاعری و نویسنده‌گی، یک دنیای رؤیایی، خیال‌انگیز و شیرین است که تنها از چشم یک شاعر و نویسنده می‌توان این ویژه‌گی‌هایش را درک و حس کرد. شاعر و نویسنده چشم و دل و احساس ملّت خود است و شاعر و نویسنده است که دیده‌گان مردم خویش را به سوی افق‌های روشن آرزوهای بلند و امیدهای بزرگ می‌گشاید و زنده‌گی را برای شان معنا و تفسیر می‌کند.

بانو حسن‌زاده: بزرگ‌ترین آرزوی شما چیست؟

بانو پیمانه خلیق: بزرگ‌ترین آرزویم ادامۀ آموزش‌های عالی تا مقطع‌های ماستری و دکتری است و می‌خواهم با فراگیری بیش‌تر دانش، خدمت‌های ارزنده‌یی برای میهن و هم‌میهنان خود انجام بدهم؛ هرچند اکنون هم عضو انجمن نویسنده‌گان بلخ استم و از سال 1401 بدین‌سو به حیث آموزگار در مرکز آموزشی دفتر اکتید در شهر مزار شریف ایفای وظیفه می‌کنم و در خدمت میهن و هم‌میهنان گرامی خود قرار دارم.

بانو حسن‌زاده: پیمانه جان تشکر و سپاس از شما بابت مصاحبه امروزی خوش شدیم که با شما بیشتر آشنا شدیم رسیدیم به دقایق آخر مصاحبه به عنوان آخرین سوال پیام شما برای خوانندگان مصاحبه چی میباشد؟

بانو پیمانه خلیق: پیام من برای خواننده‌گان محترم این گفت‌وگو، به‌ویژه جوانان، اعم از دختران و پسران، این است که بکوشند تا بیش‌تر و بیش‌تر بیاموزند و سطح دانش و اندوخته‌ها و تجربه‌های علمی خود را از طریق مطالعۀ آثار دانش‌مندان در رشته‌های مورد علاقۀ خود بلند ببرند و آموخته‌ها و اندوخته‌های علمی خود را به کار ببندند و به این‌گونه برای میهن و جامعۀ خود انسان‌های سودمند و کارآ باشند.

نمونه کلام بانو پیمانه از کتاب «ترانۀ باران» شان چاپ شده است، خدمت شما و خواننده‌گان محترم این مصاحبه تقدیم می‌دارند:
“من زنم”

من زنم، یک دردمند دورۀ دیرینه ام
وارث غم‌های بی‌پایان صد تهمینه ام

می‌سرایم روز و شب از مهربانی‌ها، ولی
قرن‌ها آماج صد تیغِ زبان و کینه ام

لحظه‌یی گردونِ گردان بر مراد من نگشت
نیست غیر از روزِ غم از شنبه تا آدینه ام

آتشی افروخته‌ست ارچند در جانم هنوز
برنمی‌خیزد مگر جز آه سرد از سینه ام

با تمام دردهایم بی شکستم بی شکست
گوییا از جنس پولاد است و سنگ آیینه ام

می‌روم بالای بالا تا چکادِ برترین
با پر و بالم، که فارغ از نیاز زینه ام

سرنوشتم را من از سر می‌نویسم عاقبت
می‌کنم پدرود با احوال دردآگینه ام

من زنم، سرشار نیروی وفا و دوستی
کَی مرا از پا بیندازد غم پارینه ام

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
این مطلب را مزین به نظرات ارزشمند خود بفرماییدx