آخرین اشعار

ظلمت سرا

چه گل‌ها چیده ام از آرزو در دامن فردا
که سازم از بهار و هم رنگین گلش فردا

مرا از مزرع دیروز چون جز غم نشد حاصل
بده می تا درین آتش بسوزم خرمن فردا

شب عمرم در این ظلمت سرا با درد و غم بگذشت
ندارم بعد از این چشم امید از روزن فردا

حساب زندگی از سعی ما افزون نمیگردد
مکُش بیهوده خود را از هراس مردن فردا

ز بار زندگی خم گشته پشتم بیم آن دارم
که نتوانم نهم این بار را بر گردن فردا

شناسنامه