آخرین اشعار

نور در جنس شب

با قناری دوباره میخوانم

نغمه های بلند آزادی

در میان قفس نمیمانم

شب لباس دگر به بر کرده

بار دیگر شبانه های غمین

روز های مرا ز بر کرده

باز کن دست صبح را

از بند

باز کن بند از پر پرواز

پهنه ی آسمان چه بیرنگ است

آبیش کن

به رنگ آوازم

وارهان قامت مرا

از شب

من ستاره ز شب

نمی چینم

نور در جنس شب

نمی بینم

وارهانم ز تیره شب ها

صبح در راه مانده

بیدار است

و گلویم قناری آواز است

و قناری خفته در چشمم

پر ز آواز

پر ز پرواز است

باز کن بند از تن خورشید

باز کن در به روی آزادی

که در بسته با طبیعت من

سخت بیگانه

سخت ناساز است

شناسنامه