آخرین اشعار

خانهٔ پرندگان

چه کسی جدای‌مان می‌خواست
دو درخت بلند قدیمی شاخه در شاخه را
که خانهٔ پرندگان شده بود
که آوازهایشان
دیوان‌هایشان جهان را دیوانه کرده بود
اینجا بلخ است
خانهٔ مولانا
آنجا شیراز است
سرای سعدی
و آن‌سو هرات زمزمه‌گاه خواجه عبدالله انصاری
و نیشابور نقطهٔ وصل عطار و مولانا

برادران تنی را رو به روی هم ایستانیده‌اند
و گفته‌اند سنگ دهید
تا حلاوت پارسی دری از یادشان برود
و تلخ شود کامی که به جز شیرینی همزبانی به چیزی عادت نداشت
کتیبه‌های کهن همدلی را برآورید
بخوانید‌شان
تا پنجره‌ای جان بگیرد
برای سلام
برادر، خواهر جانت جور است؟
مانده نباشی
بیا بغل‌کشی کنیم
و در عصری که قرار بود قالب تهی کند
و سنگی شود
یک پیاله فارسی بنوشیم

پ.ن: ده، دهید: بزنید (عبارتی از تاریخ بیهقی که در محاوره امروز مردم افغانستان رایج است.)
بغل‌کَشی: در آغوش گرفتن، بغل کردن

شناسنامه