آخرین اشعار

جرمم “افغانی” ست

بنا بر یک خبر اوضاع چشمان تو بحرانی ست
درون چشم‌هایت موج‌های سبز زندانی ست

خیابان‌های گیسویت شناور اند در شورش
خدا بر سفره ی سیار خون سرگرم مهمانی ست

هوا سرد است اما در تقاطع دو گیسویت
کلاغی روی سیم برق در حال سخنرانی ست

هوا تاریک، رود بی نشان در دامنت جاری
قیامت میوزد: انگار چشمان تو توفانی ست

سفارش کن پولیس راه سرخ چشم‌هایت را
علاوه بر ورود بی مجوز، جرمم “افغانی” ست

شناسنامه