آخرین اشعار

تنهایی

که آمدیم به میدان جنگ تنهایی
به آب و آتش… با کوه و سنگ، تنهایی

تمام هوش و حواست به جای شان باشد
که بین بیشهٔ پر از پلنگ، تنهایی!

سکانس مستندی شانه را تکان می داد
شکار بود و پلنگ زرنگ، تنهایی

زمان چقدر میان زمانه چرخیده
کسی ندیده به جز رنگ رنگ تنهایی

یکی چو برگِ رها غلت می خورد درباد
یکی چو بادِ رها، بی درنگ، تنهایی

که می دود به در و بام خانه های همه
که بی خیال، که مست وملنگ، تنهایی

شبیه کودکیم یک پرستوی زیبا
بروی دستهٔ الاکلنگ تنهایی…

شناسنامه