آخرین اشعار

بلا

چو گویم از غم و از حال و چند و چون بلا
کشیده اند صف از هر طرف قشون بلا

دریده بند، رها گشته، مست می چرخد
گرفته معبر هر کوچه را جنون بلا

تمام کار جهان هست علت و معلول
چه کشته ایم؟ که بیرون شد از درون بلا

صدای ما و تو از عمق دره می آید
مگو که حکم قضا است و آزمون بلا

خدا به حکم مکافات پای عالم را
کشیده سخت به دریای نیلگون بلا

بیا به دامن سبز بهار پل بزنیم
به بال شعر تر از شهر بیستون بلا

شناسنامه