این شعر را بدست خودم پاره میکنم
نامت ز شهر شعر خود آواره میکنم
خط میزنم به روی تمام نوشته ها
اشعار خود چو دفتر بیکاره میکنم
سنگین دل و ستمگر و بیگانه میشوم
دل را درون سینه یی خود خاره میکنم
دیگر درون کوچه یی تو پا نمی نهم
رفتن ز طرف کوی تو یکباره میکنم
هر شب حدیث جور تو تکرار میکنم
در پیش خلق پیرهنم پاره میکنم
مغروی تو، غرور تو را در برابرم
آخر بدست خویش خودم چاره میکنم