چیده ام سیب و انار و گل و گلدانی را
ببرد غصه و اندوه و پریشانی را
هر طرف تیت شدم مثل انار سرخی
تکههای دل یک مادر افغانی را
گاه یک کودک رنجور به قلب کابل
با دو چشمی که نماد است پریشانی را
گاه یک آرزوی گمشده در خاکستر
دختری پشت در مدرسه زندانی را
از ته بقچهی گلدوزیات امشب مادر
بکش آن قصه و آن لحن خراسانی را
رخت خامک زده بر قامت تو میزیبد
پس بزن تیرگی لحظهی ویرانی را
زندگی پر شده از تلخی اخبار مهیب
نقل کن خاطرهی خوب دلستانی را
چقدر در پی یک شادی کوچک هستیم
باز سنجاق کن آن خندهگک آنی را
خبر امشب، خبر خیزش خورشیدی ماست
بازخوانیم طربنامهی ایرانی را
بنشین قصه بگو باز به گفتار دری
بیم و سرمای شب تلخ زمستانی را
غزلی بیدلی از حضرت حافظ آور
زنده کن خاطرهی آن شب بارانی را
از دل کوچک این ثانیهها نقد کنیم
خنده و شادی و شیدایی عرفانی را