خاموش

خاموش، روشن باز هم… هی می‌شود خاموش
خورشید من دارد پیاپی می‌شود خاموش

برق نگاهت روشنی بخش بهار من
در لحظه‌ی دلتنگی دَی می‌شود خاموش

وقتی که اینجا عشق آوازی نخواهد داشت
فریادهای دلکش نی می‌شود خاموش

میخانه‌ی چشم تو تا افتاد از رونق
در من صدای قلقل مَی می‌شود خاموش

یک قرن شد در آتش جنگ و جنون هستیم
این شعله‌ی اندوه ما کی می‌شود خاموش

پشت سرت جامانده صدها جاده‌ی بن‌بست
این راه پر خم عاقبت طی می‌شود خاموش

شناسنامه