يک چند درين باديه بوديم و گذشتيم
با داس هوس خار دروديم و گذشتيم
تا چشم اجل را دو سه دم خواب ربايد
افسانه بيهوده سروديم و گذشتيم
چون صاعقه در دفتر فرسوده هستی
نامی بنوشتيم و زدوديم و گذشتيم
ای سيل بر اين مشت خس و خار چه خندی
ماييم که راه تو گشوديم و گذشتيم
ديباچه اميد به فرجام نپيوست
يک سطر برين صفحه فزوديم و گذشتيم
خاموشی ما پاسخ آوازه گران است
وآنرا که سزا بود ستوديم و گذشتيم