آخرین اشعار

زنان فرزند مرده

دروغ نبودی
اما اهمیت نداشتی
پسله های خانه را دیده ای؟
در زنگ زده ی حیاط را؟
میوه کاج در برابر ریشه ی کاسنی… یا وازلین که ارزشی کمتر از چسب دارد…
مهم نیستی و چشمت مدام عرق می کند
و یابویی که ارزش زندگی ندارد مدام تکان می خورد در نبضت و بیهوده ای مدام…
چون فصل‌ها که با چند درجه تفاوت تغییر می کنند..
و بیهوده ای در دهان سوخته ی تابستان
در دهان سوخته ی زمستان…
در گریه ی مردان عاشق
بیهوده ای چون گریه ی زنان فرزند مرده
و نفرین مادران… بیهوده در تداوم این کلماتی
چون سری که گردنش شکسته است
نگاه کن
به مادیانی که در چهره ات خوابیده
و قوی باش
چون باد در یالهایت
در ترکه های انار
در لباسهای روی رخت… قوی باش چون نفرت که به پنجره ات سنگ می زند مدام
و جنگ
و آخرین قطره های اشک
قوی باش مثل یک دشنام ملی…

شناسنامه