می زند لگد به زن با تمام انزجار
وحشتی سکوت را می کند به خود دچار
باز هم صدای در… باز مرد رفته است
باز درد گرگ خو می کند ترا شکار
اشک، حرف یا سکوت، بقچه را ببند زن
زندگی چه بی خیال می زند ترا قمار
پر بزن، پرنده را کس رها نمی کند
بشکن این حصار را، خشم خویش را ببار
روزنامه های صبح سایت های معتبر
دست ها پرنده را کرده اند سنگسار