در حرمت

دو قطره اشک دو چشم غریب در حرمت
صدای خواندن اَمَّن یُجیب* در حرمت

نشسته کنج بهشتت چه ساکت و آرام
چقدر پر شده از عطر سیب در حرمت

دلش گرفته از این روزگار و هجرت و درد
روا مدار شود بی نصیب در حرمت

غریب تر شده حالا و دور دور از تو
غریب حال و هوای عجیب در حرمت

دلم کبوتر صحنت، پریده ام تا تو
بگیر دست دلم را طبیب در حرمت

 

* أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ

شناسنامه