زادگاه خورشید

کاش من هم پرنده ای بودم، میپریدم به سوی پرچینت
در خراسان بی قرار دلت، در مزار دو چشم غمگینت

پایتخت بهار، سارت کو، نغمه ی طبله و دوتارت کو
شور صلصال، ناز شهمامه، روزگاران وصل شیرینت

ماهتابت کجاست تا هر شب، جام در دست عابران بدهد
آفتابت که دست هر کودک، سکه میریخت صبح و پیشین ات؟

کوچه هایت چه سوت و کور شده، خالی از شور و شوق گنجشکان
گل پری جان کجاست تا ریزد شعر و آواز، پشت کلکینت

مشت پر ماند روی دست زمین، جوی خون شد شیارهای زمین
طرح پرخون نعش فرزندت هست تصویر سرخ قالینت

منتشر میشوی به جان جهان، شعله ور، زخم خورده، سرگردان
چشم هایی که سنگواره شده کی توانند داد تسکینت

آی کابل، صدای رودابه، میرسد باز هم به گوش زمین
از سمنگان صدای تهمینه هست مرهم گذار دیرینت

وطنم زادگاه خورشیدی، تو خراسان و ماه و مهشیدی
زندگی زیر بال خفاشان، نی نبوده است دین و آیینت

وطنم باز هم جوانه بزن از دل سنگ و خاک و خون و فشنگ
نشنیدی که توی کوهستان، بال و پر باز کرده شاهینت

من یقین دارم اینکه روزی تو شهری از چلچراغ خواهی شد
من یقین دارم این که هست زنی صبح تا شام پای بالینت

شناسنامه