حالم گرفته، حوصله جیغ و داد نیست
دیوار و در حصار شده، ابر و باد نیست
شب منتظر کنار ستون خفته سربه زیر
این ابن ملجم است گمانم، شغاد نیست
مرغابیان نوحهگر و پیچ و تاب در
شرح حقیقت است برادر نماد نیست
یک لحظه بعد دست زمین خالی از علیست
این ظلم روشن است، خدا! عدل و داد نیست
وقتی تو در میانه نباشی امام عدل
دیگر به هیچ راه و نشان اعتماد نیست
فرقت شکافت تا که نمایان کنی به خلق
فرق میان کافر و مؤمن زیاد نیست
ذکر تو کوی و برزن ما را شریف کرد
بلخِ بدون نام تو امالبلاد نیست
تو رودبار جاری عشقی و در زمین
جان باختن به راه تو هرگز زیاد نیست