دوباره زل زده ام روبروی یک دیوار
شبیه حال خودم رنگ و بوی یک دیوار
سه سال منتظرم در فضای تکراری
فضای خسته کن و چار سوی یک دیوار
دوباره با خودم انگار می شوم درگیر
و تکیه می کنم از غم به روی یک دیوار
و حرف می زنم و گریه می کنم اما
فقط سکوت و سکوت از گلوی یک دیوار
نه، شاید از دل او من خبر نخواهم شد
و اینکه درد ودل است آرزوی یک دیوار…
همین که عمق سکوتش مرا بفهماند
و ساده درک کنم گفتگوی یک دیوار…
مرا برای تحمل نماد می سازند
که صبر و حوصله شد آبروی یک دیوار