آخرین اشعار

شهدای روشنایی

برای هشتاد شهید جوان، دوم مرداد سال 1395 که تمام شان دانشجویان و فارغ التحصیل های کشورم افغانستان بودند.

حرف ما برق و روشنایی نیست، حرف ما حق عادلانه ی ماست
اینکه توتاپ و هر چه می گفتیم، مطمئن شو فقط بهانه ی ماست

حق آب و گلی که از این خاک، بعد تکرار سالها سختی
می زدم با وجود خود فریاد، به خدا این وطن که خانه ی ماست

ولی افسوس گوش تان کر بود، فکر کردی که ظلم پابرجاست
خون ما را گمان کنم دیدی، به خدا خون ما نشانه ی ماست

ظلم تان را به خاک می مالم، من سرم را سپرده ام بر مرگ
لرزشی در میان اندامم، کل دنیا پر از ترانه ی ماست

گریه بر خونشان نخواهم کرد، راهشان را ادامه خواهم داد
من خودم جنس آتشم این مرگ، شعله ی آتش و زبانه ی ماست

راهشان را فقط ادامه دهید، حق مان را به زور می گیریم
بغض هایی که در گلو خون شد، هیبت شعر عاشقانه ی ماست

من درختی ستبر خواهم شد، شاخه های مرا اگر چیدی
بین راه تو سبز خواهد شد، شاخه ها هم همان جوانه ی ماست

شناسنامه