فصل شبنم رفت و اینک فصل آتش باری است
تشنه گی در جویبار جان انسان جاری است
آی ابراهیم! در آتش گلستان ساختی
نسلت اینک در گلستان گرم آتش باری است
یا مسیحا روی برگردان و بنگر در پی ات
زیر تیغ پیروانت خون مریم جاری است
یا محمد ابر رحمت بود در پیشانی ات
بر جبین پیروانت مهر آتش کاری است
شیشه عطر تو در جیب جزامی های ما
بال رنگین براقت بسته زیر گادی است
از کتاب الله تو تفسیر خونین می کنند
بر فراز منبر سرها مسلسل قاری است
دست و پا و گردن و گوش و زبانها شد قلم
دین این ملاچگان دکانچه نجاری است
قیل و قار و قلقل خشک است در سرهای شان
تا به جوش آیند می گویند قول باری است
یا محمد آی ابراهیم یا عیسای مسیح
آتش و سنگ و چلیپا زخم های کاری است