آخرین اشعار

تنهایی

تنهایی با تو چکار می‌کند
صبح تا شب
خیابان‌ها را پا برهنه و گیج قدم می‌زند
به عروسک‌های پشت ویترین‌ها چشم می‌دوزد
پول‌های مختصرش را می‌شمارد
و کنار زباله‌دانی به خواب می‌رود
تنهایی با رئیس جمهور کلاه غرقول می‌پوشد
به آن سوی آب‌ها سفر می‌کند
و از استخوان‌های پوسیده‌ات بانک‌های سیاه را پر می‌کند
تنهایی و تق تقش بگیرد
زیر پلی می‌رود و اشک‌های تو را در خود تزریق می‌کند
تنهایی با من اما حرف نمی‌زند
چای نمی‌نوشد
تنها لباس‌های تابستانی‌ام را می‌پوشد
و خودش را در رودخانه‌ای غرق می‌کند

شناسنامه