بیخیال

پر شد چنان‌چه کاسه‌ای ازدرد، بی‌خیال…
روزی که برگ‌ها همه شدزرد، بی‌خیال…

درگیر‌و‌دار جنگ و درلحظه نود
دستورناشیانه، عقب‌گرد… بی‌خیال

اصلا به‌ من‌ چه که گوشم شنیده است
دیشب صدای ناله یک مرد، بی‌خیال…

بیمار در اتاق عمل جان سپرده بود
دکتر در این میانه چه خونسرد، بی‌خیال

بابا چرا به خانه نیامد، گرسنه‌ام
یک لقمه نان به خانه نیاورد، بی‌خیال

مادر برای کم‌شدن درد می‌رود…
فریاد کودکانه برگرد… بی‌خیال

من هم برای کم‌شدن درد می‌روم
با یک نسیم بی‌خود و شبگرد، بی‌خیال!

شناسنامه