سوگنامۀ باغ

کاج را امشب به جرم سربلندی ميکُشند
محشری از خون ناحق باز بر پا ميکنند

حيف اين بستان که رگبار تگرگ و موج داس
همچو شلاقش به تن از بام و از در ميرسند

جای هر برگ علف صد بار زخمی ميشوم
اين چمن با تير باران تا از آتش ميکشند

می شود تحريم عطر باد صبح و جای آن
با سموم باد پاييزی به گلشن ميوزند

گردن گل بال بلبل شاخ سنبل بگذرد
از دم تيغ گيوتين بی کدامين چون و چند

می تپم شب را همه در خون دل مثل شفق
ماه را با چشم خونين تا به زندان ميبرند

شناسنامه