مادرم

سیب را سمت من تعارف کرد، سیب‌ها بوی آسمان می‌داد
رو به من ایستاد با لب‌خند، خنده‌هایش به من توان می‌داد

دست‌هایش چه مهربان بودند، دست‌هایش که چتر روی سرم
دست‌هایش که تا دعا می‌کرد، راهی از نور را نشان می‌داد

نام او را که می‌برم هر بار، عطر باغ بهشت می‌پیچد
عطر لالایی‌اش زمانی که نرم گهواره را تکان می‌داد

شده جاری درون ثانیه‌ها، موجی از خاطرات شیرینش
طعم مهرش که با محبت و ناز، به دهان لقمه لقمه نان می‌داد

سیب را روی طاق می‌مانم، سیب‌ها حس خوب مادرم‌اند
خواب دیدم که مادرم دی‌شب شعری از جنس آسمان می‌داد

شناسنامه