آخرین اشعار

تاک هر غروب

دل می دهم به خستگی تاک هر غروب
در لحظه های خشک و عطشناک هر غروب

افتاده ام به راه تو در آرزوی تو
با قطره های اشک روی خاک هر غروب

از برکت وجود تو تفسیر می شود
زیباییِ روایت لولاک هر غروب

باید که قلب گمشده را جستجو کنم
بر روی خاک در دل خاشاک هر غروب

زل می زنم به سرخی چشم جهان خویش
در بی قراری دل افلاک هر غروب…

کوتاهی جهان مرا می شود گریست
در دست های خسته ی ادراک هر غروب

تکرار می شود تب فریادِ العجل
در روضه های پیرهنی چاک هر غروب

ای من فدای قطره ی اشکی که می شود
از گوشه های چشم غم ات پاک هر غروب

شناسنامه