ایران‌شهر

پشتِ البرز و سینه‌ی‌ آمو، همچنان بی‌قرار و پابرجاست
زاده‌ی مهر و غیرتم؛ یعنی پدرم کوه و مادرم دریاست

پدرم خاستگاه سیمرغ است، شانه‌هایش بُلند از پرواز
مادرم مهربان و وهم‌انگیز، هیبتش مردپرور و شیواست

دایْتی(1)خواهرم که هژده نهر از سرانگشت‌های وی جاری‌ست
چادرش در بهشت می‌رقصد، مهربانی ز چهره‌اش پیداست

خواهرم بی‌تکلف است و روان، ساده است و صمیمی و روشن
لهجه‌ی وی هنوز گاهانی‌ست، وِردهایش هنوز هم زیباست

شام را تا سپیده بیدار است، صبح با یک بغل نوازش و نور
می‌رسد بر لبش گُلِ لبخند، خواهرِ من حقیقتِ رؤیاست

می‌ستایم زلالِ جانش را، بر روانش نماز خواهم برد
فرّه‌ی(2)ایزدی نهفته در اوست، او که دُردانه‌ی آناهیتاست(3)

نوشْ‌آذر(4)برادرِ من هست، او که بالابُلند و بالنده‌ست
قبله‌گاه بُلنداندیشان، از فروغِ اهوره‌ی مزدا(5)ست

او نمادِ صداقت و خوبی‌ست، پایگاهِ شکستِ اهریمن(6)
کوره‌اش تا همیشه روشن باد! شعله‌اش تا که هست نامیراست

ما ز گفتارِ خویش پیداییم، خاندان مُغ(7)و اَوِستاییم
هم به کردار نیک می‌پاییم، هم به اندیشه‌ای که باشد راست

شهر ما شهر آب و آیینه‌ست، شهر خورشید و آذر و مهراب
جنت‌الارضْ خوانَدَش(8)تازی، تکّه‌ای از بهشت در دنیاست

بَکّه، بُکدی و بلخ، بلهیکا(9)؛ دارِ دانش، سرای آزادی
پای تان را درست بردارید، باختر خانه‌ی نخست خداست

من شنیدم که ایزدِ بهمن(10)با سروش(11)پیامبر می‌گفت:
آرمان‌شهرِ آدمی بلخ است، این همان شهرِ پشتِ دریاهاست(12)

 

۱. نام اَوستایی بلخ‌رود است؛ رودِ مقدسی که زرتشت پیامبر(ع) و یارانش و نیز شاهان و موبدان زرتشتی هنگام نیایش برای گره‌گشایی و خواستن نیازهای بزرگ از جمله ظفریافتن به رقیبان در کنار آن به قربانی پرداخته و نیایش می‌کردند. در اَوستا چندین‌بار از این رود مقدس نام برده شده است.

۲. به گونه‌ای می‌شود موهبت الهی معنی‌اش کرد، معمولا شاهان و بزرگانی که به مقام شاهی و بزرگی می‌رسیدند، باید از این دو ویژگی برخوردار می‌بودند: 1. نژاد خالص کیی(شاهی) 2. فرّ. ویژگی نخست را شاید خیلی‌ها می‌داشتند؛ ولی موفق کسی بود که از «فرّ» بختِ برخوردار داشت.

۳. الهه‌ی آب؛ در تاریخ باستان در فرهنگ مهرآیینی این الهه‌ وظیفه‌ی‌ بارانیدن و رویانیدن را داشته است که لقبی بوده است برای دریای آمو(جیحون) و مردم هنگام خشک‎سالی کنار این رود مقدس به قربانی و نیایش پرداخته و خواهش باران و سرسبزی می‌کرده‌اند. نیز برای خواستن نیازهای بزرگ از این مادر مهربان، همان چیزهایی را که در باره‌ی دایْتی‌رود یادآور شدیم صدق می‎کند. جالب این‌که آناهیتا (آمو) را مادر می‌خواندند و دایْتی (بلخ‌رود) را خواهر یعنی دختر آناهیتا.

۴. «نوش» به معنی مرگ و واژه‌ی «اَ» در پارسی اَوستایی از ادات نفی و به معنی «نه» است؛ پس «اَنوش» یعنی بی‌مرگ، نامیرا و جاودانه. ترکیب این کلمه با «آذر» (آتش) که شکل اختصاریافته و صیقل یافته‌ی آن «نوش‌آذر» می‌باشد؛ به معنی آتش نامیراست. این‌که حافظ(رح)گفته است: «از آن به دَیر مُغانم عزیز می‌دارند/ که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست» نیز اشاره به همین آتشکده است و این نخستین آتشکده‌ای‌ست که زرتشت پیامبر پس از پذیرفته‌شدن دینش از سوی کی‌گُشتاسپ در بلخ بنا نهاد و خود در آن به نیایش و نیز آموزش و تبلیغ دین مَزدیسنا می‌پرداخت تا این که در فرجام و در تاخت‌وتازهای تورانیان به بلخ، در همین آتشکده به شهادت رسید. از آنجا که این آتشکده در دروازه‌ی نوبهار واقع شده، به نام «آتشکده‌ی نوبهار» نیز معروف است. بقایای این آتشکده به مثابه‌ی قبله‌ی زرتشتیان، هنوز در بلخ موجود است.

۵. اگر واژه به واژه معنا شود «مزدا» یعنی دانای کُل و «اهوره یا اهورا» یعنی سرورِ بزرگ و در نهایت یعنی سرور دانا؛ ولی معنای اصطلاحی آن که بهترین و دقیق‌ترین معناست، همان خداوندِ جان و خرَد است که فردوسی بزرگ شاهکارش را با آن آغاز کرده است.

۶. منشأ تاریکی، زشتی و پلشتی، یعنی زاینده‌ی نیروی منفی که معادل آن در فرهنگ اسلامی شیطان است.

۷. مُگ، آذر، آتش.

۸. تاریخ‌نویسان تازی(عرب) در کهن‌ترین و معتبرترین تواریخ اسلامی از سرزمین بلخ با لقب جنة‌الارض یا بهشت زمینی یاد کرده‌اند، ابوهریره نیز حدیثی از پیامبر نقل می‌کند که یکی از دروازه‌های بهشت در بلخ است.

۹. نام‌های دیگر بلخ اند. بکّه همان بَکَّت است که از واژه‌ی باکتریا یعنی باختر گرفته شده است.

۱۰. الهه‌ی منشِ نیک (نیک‌اندیشی و اندیشه‌ی نیک)

۱۱. پیام‌برنده‌ی وحی که معادل آن در فرهنگ اسلامی جبرئیل است.

۱۲. پشت دریاها شهری‌ست که در آن وسعت خورشید به اندازه‌ی چشمان سحرخیزان است/ پشت دریاها شهری‌ست/ قایقی باید ساخت/باید انداخت در آب «سهراب سپهری»

شناسنامه