آخرین اشعار

گریه کرد

افتاد روی بستر خود مست و گریه کرد
دروازه را به روی خودش بست و گریه کرد

جام دگر زد و دو سه جام دگر و بعد
احساس گریه داد به او دست گریه کرد

در چهره ات فریب ترا آشکار دید
با خود به خنده گفت: زن پست و… گریه کرد

با کوک توبه گرد خودش چرخ خورد و رفت
این رقص، رقص زنده گیم هست و گریه کرد

ای ابر! در کنار تو ابری اضافه شد
چشمم به اجتماع تو پیوست و گریه کرد

دیوانه تا که حرف سفر از لبت شنید
با بوسه یی دهان ترا بست و گریه کرد

شناسنامه