آخرین اشعار

سیاه پوشیده

نگاه کن‌! در چوبی سیاه پوشیده است‌
ستاره جان‌! نکند چشم ماه پوشیده است‌؟

بهار خانه در آتش کباب شد پنهان‌
تمام پنجره‌ها اشک و آه پوشیده است‌

گم است نیمرخش زیر نقش انگشتان‌
عجیب‌، مقنعه راه‌راه پوشیده است‌

تکان هر مژه‌اش بندی‌ام کند یک عمر
ستاره جان رخ ماه از نگاه پوشیده است‌

کنار دلبر خاموش‌، صبر طغیان کرد
بلند گفت که مردم‌، گناه پوشیده است‌

جرقه زد سخنش نخل را پریشان کرد
بگو چرا سر اسرار چاه پوشیده است‌

چراغ خاطره‌اش را کجا کنم روشن‌
نشانه‌های مزارش گیاه پوشیده است‌

شناسنامه